جدول جو
جدول جو

معنی جل بند - جستجوی لغت در جدول جو

جل بند
پوششی برای رقاصان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کمربندی که از پشم یا ابریشم ببافند و در یک سر آن تکمه یا مهره و در سر دیگرش حلقه بدوزند و هنگامی که بخواهند به کمر ببندند مهره را در حلقه بیندازند، برای مثال سنگ تک بند قلندر کشتی تجرید را / از پی تسکین به بحر بینوایی لنگر است (جامی- مجمع الفرس - تک بند)
فرهنگ فارسی عمید
چوبی دراز در جلو درشکه و ارابه که اسب ها را به دو طرف آن می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل بند
تصویر گل بند
باغبان، گل پیرا، نوعی پارچۀ گل دار
فرهنگ فارسی عمید
نوعی لباس مخصوص رقاصان با دامن چین دار و ریشه های بسیار که از پارچه های رنگارنگ دوخته می شود، دامن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جگربند
تصویر جگربند
مجموع دل، جگر و شش، مخصوصاً در گوسفند و گاو که برای پختن بگیرند، برای مثال یا به تشویش و غصه راضی شو / یا جگربند پیش زاغ بنه (سعدی - ۷۰)، کنایه از فرزند عزیز، برای مثال زبان بزرگان پر از پند بود / تهمتن به درد از جگر بند بود (فردوسی۲ - ۱/۵۳۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب بند
تصویر آب بند
کسی که یخ می سازد، آنکه بستنی و پالوده یا ماست و پنیر و خامه درست می کند، سد
فرهنگ فارسی عمید
(چِ بَ)
جامه ای رقاصان را. چهل بند و نوعی جامۀ مخصوص رقاصان که از پارچه های مختلف به الوان گونه گون سازند. جامه ای رقاصان را که دامنهای آن به رنگهای مختلف بر زبر یکدیگر است و دیده شود. پیراهن مخصوصی که غالباً رقاصهای کولی پوشند و چینها و یلانهای دامن گشاد وبلند آن از پائین به بالا به الوان مختلف و به شمارهای بسیار نمودار است، و بدین مناسبت در مثل هر چیز رنگارنگ و تکه تکه را به چهل بند رقاصه ها تشبیه کنند
لغت نامه دهخدا
زنی که موها را آرایش کند، خدمتکار زن، شریطه ای که بوسیله آن موها را بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مال بند
تصویر مال بند
چوبی که در میان دو اسب درشکه و کالسکه حایل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلم بند
تصویر قلم بند
کلک بند: کلک ساز مویین خامه ساز سازنده قلم مو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفل بند
تصویر قفل بند
دربندان
فرهنگ لغت هوشیار
خاجوکی خاجوک بند کسی که فکل به کار برد: زین فکل بندان لوس... . نشوی نادرست یک تن از تهران بمرز خاوران رهبر نبود
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه آبرا بندکند، آنکه آب در ظرفی ریزد، آنکه ماست و پنیر و سر شیر و خامه سازد، آنکه درزهای ظروف فلزی را با موم مذاب یا قلعی سد کند، آنکه یخ گیرد، دستگاهی مجهز بدرهای متحرک که برای حرکت کشتیها بین دو نقطه رودخانه که هم ارتفاع نیستند بکار رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلاب بند
تصویر جلاب بند
چوبدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جگربند
تصویر جگربند
مجموع جگر و شش و دل (درانسان و حیوان)، فرزند، هر چیز لاغر و زبون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زه بند
تصویر زه بند
نوعی گردن بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دو بند
تصویر دو بند
دوتایی (حاشیه) حاشیه جفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دول بند
تصویر دول بند
دستار و عمامه
فرهنگ لغت هوشیار
کوچه بن بستی که دارای در و دروازه باشد، معبر تنگ و باریک در کوه، دره، قلعه دژ، کوچه پهن و کوتاه، اسیر محبوس. یا در بند بودن در قید، در صدد بقصد. توضیح باین معنی لازم الاضافه است: ملک اقلیمی بگیرد شاه همچنان در بند اقلیمی دگر. (گلستان) یا در بند چیزی بودن بدان علاقه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بغل بند
تصویر بغل بند
ریسمان یا طنابی که در زیر بغل بسته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
جامه رقصان را گویند، چهل بند و نوعی جامه مخصوص رقاصان که از پارچه های مختلف گونه گون سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جد بجد
تصویر جد بجد
از پدر به پسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چل بند
تصویر چل بند
((چِ بَ))
چهل بند، جامه مخصوص رقاصان که از پارچه های مختلف به الوان گوناگون می ساختند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب بند
تصویر آب بند
((بَ))
سّد، کسی که ماست و پنیر و مانند آن را درست می کند، کسی که ترک ظروف شکسته را می گرفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جگربند
تصویر جگربند
((~. بَ))
دل و جگر و شش و مجموع آن، فرزند
فرهنگ فارسی معین
((~. بَ))
مجموعه اهرم ها و قطعات قسمت جلو خودرو که تنظیم حرکت چرخ ها و چرخش آن ها را بر عهده دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زه بند
تصویر زه بند
((زِ بَ))
نوعی گردن بند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مال بند
تصویر مال بند
((بَ))
چوب بلندی در جلو درشکه و ارابه که اسب ها را به طرفین آن می بستند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب بند
تصویر آب بند
سد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آب بند
تصویر آب بند
Watertight
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بقچه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
پارچه ای سرخ رنگ همانند: لنگ که روی آن در فاصله ی معین، منگوله.، دامنی پرچین و پله ای که رقاصان حرفه ای به هنگام رقصیدن می
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از آب بند
تصویر آب بند
герметичный
دیکشنری فارسی به روسی